بلند شدم رفتم سمت کامیو
-هیی کامیو این پسره کیه تازه وارده؟
کامیو-این فضولیا به شما نیومده
-نه بابا؟
کامیو-میری یا باید
اون پسره-کامیو کاری بهش نداشته باش
-اوهه چه عجب زبون باز کرد اسمت چیه ؟
اون پسره-کونومیتسو تزوکا
کامیو-حالا گورتو گم میکنی یا..
اینهیه-یا چی؟
کامیو تا اینهیه رو دید رنگش مثل گچ سفید شد
کامیو-ه..هیچی هیچی
تزوکا-از اشنایی باهاتون خوشبختم
-منم از اشنایی باهاتو بدبختم
من زدم زیر خنده رفتم سمت میز دخترا
کامیو مثل گوجه فرنگی شده بود
رویا-باز چه کرمی ریختی؟
-خب معلومه مثل همیشه کامیو رو سوزاندم
سایو-خب پس بهتره همون طوری بسوزه
کامیو داشت با تزوکا رد میشد که ..
اینهیه-کامیوو بسوووووز
کامیو هم مثل سماور از بالا سرش داشت دود در میومد
رویا-اوه اوه کامیو اتیش گرفتی احیا؟
-ساایوو اب اتشنشانی رو باز کن
سایو اومد و رو سر کامیو یه لیوان اب یخ خالی کرد
کامیو هم که دیه طاقت نداشت دست تزوکا رو گرفت و رفت
ازاونور
اسونا
-ببینم مریکا اون دختره رو میشناسی
مریکا-چی؟ نه فکر کنم دختره تازه وارده
اسونا رفت سمت دختره
-من پرنسس اسونا تاراساکی هستم خوشبختم
اون دختره-من پرنسس رایا کوران هستم خوشبختم
با اون حرف پرنسس رایا پرنسس اسونا جا خورد
-چ..چی شما از خاندان کوران هستین مریکا هم اومد پیش اسونا
مریکا-سلام من پرنسس مریکا شیرایشی هستم خوشبختم برادرم کورانوسوکه شیرایشی بعد به کورا اشاره کرد
رایا-همچنین منم پرنسس رایا کوران هستم
مریکا فکش خورد زمین یعنی
بقیه رمان واس بعد برا قسمت بعدی 70 تا نظر